با ظهور نیما و طرح تازهای که او در شعرِ فارسی افکند، جریان شعر فارسی در مسیر تازهای راه یافت و انواع جدیدی از شعر فارسی پدید آمد. نیما راهی تازه را به شاعران پس از خود نشان داد تا آنان، هر یک به فراخورِ استعداد، توانایی و ذوق خویش از آن راه، دنیاهای تازهای را تجربه کند.
زبان به عنوان یکی از بنیادیترین ابزارهای بیانی، در کانونِ توجه برخی از شاعران معاصر ایران قرار گرفت و در نزد آنان «زبانورزی» هدفِ اساسی شعر قلمداد شد. این بخش از شعر امروز ایران با تأکید بر تکنیک، پرهیز از استعارهپردازی و تزیینگرایی و فاصلهگیری از ادبیت در شعر، تلاش میکند تا شعری کاملن متفاوت باشد و راهی تازه را برگشاید و بازنماید. اما پافشاری مداوم شیفتگان “شعرِ زبانگرا” بر نحوشکنیهای پی در پی، زمینهی سوءِتفاهمی گزنده را برای بسیاری از نوآمدگان امروز فراهم آورده است و آن سوءتفاهم گزنده این است که به جای آن که شعر را یک آفرینش هنری گمان کنند، آن را تا حد یک پدیدهی فنی پایین میآورند.
جهت گیری عمومی شعر کلاسیک فارسی به سوی زبان و بیانی فاخر و رسمی است و بسیاری از واژهها و ساختهای زبانی را به جرم «غیرشاعرانه بودن» به خود راه نمیدهد. به همین دلیل، از بیان طبیعی و منطق معمول کلام فاصله گرفته است. تنگنای وزن و قافیه نیز در افزایش این فاصله سهم زیادی دارد. ما از قلههای سرافراز و غرورآفرین شعر فارسی که بگذریم، انبوه شاعرانِ مقلد را میبینیم که یا درک شایستهای از زمانِ خویش نداشتهاند یا آن چه که آن روز پنداشتهاند، با شرایط امروزِ جامعهی ما و با زیبایی شناسی معاصر سازگاری ندارد.
البته روشن است که «نو و معاصر بودن یک اثر – شعر- مشروط به درک موقعیتهای زمانی – مکانی و اشراف بر پدیدهها و عناصری است که به این زمان و مکان و به «این جا» و «اکنون» مربوط میشود. بدین ترتیب استعاره، تمثیل، عاطفه، تخیل و … از منشور همین ادراک میگذرند. با این حال معاصر بودن یک اثر صرفن در پیوند با القای مفهوم یا تصویر یک مضمون سیاسی – اجتماعی که فرضن کارکردی مثبت دارد، نیست. بلکه افزون بر آن حضور جدیدی در عرصهی زبان باعث میشود که میزان نو و معاصر بودن یک اثر تا حدی روشن شود. یافتههای حسی شاعر از مضامین ِِ همه زمانی مانند عشق، مرگ و … اگر بر بستر زمان و مکان و زبان متحول «شکل» نگیرد، چه گونه میتواند نو و معاصر نامیده شود؟»
نیما راهی تازه را به شاعران پس از خود نشان داد تا هریک متناسب با استعداد، توانایی و ذوق خویش با عبور از آن راه دنیاهای تازهای را تجربه کنند و در مسیرهای جدیدی پیش بروند. مهدی اخوانثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، یدالله رؤیایی، نادر نادرپور و … هریک به گونهای از تجربههای نیما بهره بردند و فضای شعر معاصر را گسترش دادند و کسانی که نیما را بزرگ میدارند و ارزشهای رفتاری او را در شاعری می ستایند، ولی ضرورت و گسترهی تحولات را در همان پیشنهادهای نیما محدود میکنند، تفاوت چندانی با سنت گرایان زمانِ نیما ندارند. شرایط اجتماعی هر دوره هنر و ادبیاتِ خاص خود را میطلبد و شرایط ویژهی زمان نیما تا امروز بسیار تفاوت کرده است. پس امروز نیز هنر و ادبیاتِ امروز را میطلبد.
کوششهای پیگیرانهی نیما، همواره درجهتی بود که بتواند همچنان که مسیر تماشای خود را تغییر داده است، مسیرِ تماشای دیگر شاعران را نیز تغییر دهد و آنان را در آفرینشهای ادبی، از تکرار تجربههای پیشینیان بازدارد. نیما هوشیارانه از دنیای ذهنی گذشته فاصله گرفت و خود را غرق در عینیتهای دنیای پیرامون خود کرد. و از راهِ همین نگاهِ نو بود که توانست با شهود هنرمندانه و حلول صمیمانه در ذات پدیدهها به دریافتهایی تازه دست یابد و آنها را به شایستگی بر زبان قلم آورد. او دیگران را نیز به همین درنگِ درونی و خلوتِ شاعرانه فرا میخواند تا لذت مکاشفهی هنری را به آنها بچشاند.
سخن سرایان توانا و پویا همواره در پی آفرینشِ تازگی و زیباییاند، اندیشههای تازه اگرچه ممکن است در قالب زبانِ معمول هم گفتنی و دریافتنی باشند، امّا راست آن است که به سختی میتوان اندیشههای تازه را بدون هیچ تازگی در زبان، به شایستگی تمام بازگفت.
هرگاه بدون ماجراجویی و حادثه سازی در زبان و بدون به هم ریختن و شکستن هنجارها، تنها، برای بازگویی مطلبی سخن برانیم، از امکاناتِ رسمی و نخستین زبان بهره بردهایم. در این کاربرد، زبان، تنها، وسیلهای شده است برای بیانِ مقصود، و در چنین صورتی خود را، از امکانات نهفته و کارکردهای هنری زبان محروم کردهایم و متأسفانه بخش مهمی از شعر گذشته و معاصر ما دچار همین محرومیت است.
بسیاری از شاعران و ادیبان ما گمان کردهاند، تنها در حوزههای اندیشه و صور خیال میتوان نوآوری کرد و البته در برابر آنها، برخی نیز بی هوده و به گزاف گمان میکنند شعر تنها با بازیهای زبانی و کلامی پدید میآید.
مسلما زبان به عنوان ابزار بنیادین بیان، وابسته به عامل های گوناگونی است که در یک جامعه وجود دارد. هر یک از گروههای گوناگون اجتماعی سبکی ویژه و سطحی خاص از زبان را به کار میگیرد و به اصطلاح زبان ویژهی خود را دارد. برای نمونه در جامعهی معاصر ایران که زبان رسمی مردم فارسی است، گروهها و سطوح مختلف اجتماعی هر کدام با واژهها، ترکیبها، کنایهها، ضرب المثلها و لهجههای خاص خود سخن میگویند. حوزهی زبانی تحصیل کردگان، سیاست مداران، بازاریان، کارگران و … هر کدام به گونهای از دیگری قابل تمیز و تشخیص است.
شاعران معاصر نیز بنابر گرایشهای فکری، باورهای شخصی و ویژگیهای روانی خود، گونهای از زبان شعر معاصر را به کار میگیرند. از همین رو زبان شاعران انقلابی، اجتماعی و حماسی با زبان شاعران رمانتیک و احساسی متفاوت است.
بخشی از شعر امروز پیرو شعر سیاسی اجتماعی دهههای چهل و پنجاه است و عمدتا بر روی معنا، محتوا و پیام شعر تمرکز و تأکید دارد. این گونه از شعر ناگزیر در حوزهی هنجارشکنیهای زبانی محافظه کار و محتاط است و به دلیل آن که همواره نگرانِ فهم و درک مخاطبان گستردهی خود است، میکوشد از عادتهای عمومی آنان فاصله نگیرد.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی معاونت فرهنگی و دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی
تهیه کننده: سرکارخانم سید موسوی/ آموزگار پایه ششم
تایید کننده: صفیه ابراهیمی/معاون آموزشی